«الحمد لله الذی هَدانا لِهذا و ما کُنّا لِنَهتَدی لو لا أن هدانا الله و ما توفیقی و لا اعتصامی الّا بالله علیه توکّلتُ و الیه أنیب»

در این ایام غم واندوه و کشتار و حبس و محاکمه­ی مجاهدان راستین راه الله که قلب هر آزاده­ای را از جا می­کند،­ سرگرم ویرایش کتابی در سیره­ی پیامبر گرامی اسلام(ص) هستم؛ کتابی که شرح زندگانی زبده­ی آفرینش است و همدمی با آن در این روزگار پر­خفقان بسیار مغتنم و سطر­سطرش مرهمی بر قلب رنجیده­ام. زمانی که به ماجرای فتح مکه رسیدم، دلم از شدت شوق تپیدن گرفت. خدایا، تو را سپاس که چه بازی­هایی در مجموعه­ی تقدیرت داری! خودم را بین سپاه اسلام دیدم و شریک آن همه شور و هیجان و از شدت شوق گریستم و گریستم. خداوندگارا، چه­قدر زیبا و با­شکوه است! چه­قدر هیجان­انگیز است لحظه­ی فتح نهایی و غلبه­ی همه جانبه­ی حق بر باطل و شادی طنین الله‌اکبر مجاهدان! غرق شور و هیجان بودم و اشک شوق بر گونه­هایم می­غلطید، امااین شادی دیری نپایید و اشک شوق به اشک ماتم بدل گردید. مصر و میانمار و غزه و غیره و غیره را به یاد آوردم و در سکوت و خلوت اندوهم فریاد برآوردم، پروردگارا، اینک هم یاران تو، یاران رسولتو و یاران دینت با تمام وجود در مقابل باطل ایستاده و فتح و نصرت تو را انتظار می­کشند، اینان صحابه­ی متأخر رسول تواند، اینان هم، شاگردان مکتب رسول­الله­اند، با این تفاوت که هزار­و­چهارصد سال پس از او و به­طور غیر­مستقیم در محضر با­ برکات او تلمّذ نموده­اند. اینان امیدی جز تو و سرمایه­ای جز خون گرم جاری در رگهایشان که سخاوتمندانه و عاشقانه پیشکش راهت کرده­اند، ندارند. خدایا، دردمندانه «أمَّن یُجیبُ المُضطَر» سر­می­دهند و خاضعانه «فَها نحن دَعَوناکَ فَاستَجِب لَنا» بر زبان دارند.

خدایا، اگر امید و یقین به چیزی که خود وعده­ی آن را داده­ای نبود، جا داشت به­خاطر عمق این فاجعه­ی جان­گسل، قلوب جبهه­ی حق به یکباره از هم بدرد. یا الله، چه­قدر زمان سنگینی می­کند و چه­قدر نفس­گیر است. یا الله، صبر تو زیاد است و مهلت می­دهی، اما مؤمنان صبر از دست داده و به امید نصرت و یاری تو مصرّانه در راه تو استقامت می­ورزند و به زبان حال «متی نصرُالله» سر می­دهند.

آیه­ی 214 سوره­ی مبارکه­ی بقره در خاطرم مرور می­شود و فرموده­ات که مصائب و ابتلائات و سختی­ها طوری رو می­کند و شدت می­گیرد که اهل ایمان مأیوس می­شوند و حتی انبیا، انبیای تو سبحان الله! دچار تزلزل می­گردند. آن­وقت در این­چنین فضایی که سپاه نا­امیدی، عجز و حیرت بر اهل ایمان شبیخون می­زند، طلوع نصرتت از جایی و به­گونه­ای که گمانش هم نمی­رود، سپاه ظلمانی یأس و نا­امیدی را در­هم­ می­شکند؛ آری! نصرت همان حقیقت مقدسی که هر­گاه سختی‌ها به اوج خود برسد و تمام در­ها به روی اهل ایمان بسته شود، رو می­نماید و حقیقتاً چه زیباست! چه­قدر وصف ناشدنی است این بشارتت در کلامی که "بشرا" وصف آن است!

بخش پایانی سوره­ی مبارکه­ی صف را به یاد می­آورم و کلاس تفسیر استاد گران­قدرم جناب آقای اربابی(حفظه الله)که خداوند وعده داده، پیروزی نهایی از آن اهل ایمان است، اما در مقاطعی از زمان ممکن است موقتاً غلبه از آنِ لشکریان باطل باشد و یکی از دلایل آن، زمانی است که خداوند(جل) اراده فرماید، چهره­ی زشت و منفور دشمنانشان را به جهانیان بشناساند و بر طبل رسوایی­شان بکوبد و پرده از قساوت و سنگ­دلی آنان برداشته و مفتضحشان نماید. نور امید سراسر قلب جراحت­دیده­ام را فرا می­گیرد. از خود می­پرسم: آیا وقایع اخیر مصر تفسیری جز این هم دارد؟! آیا جز این است که رسوایی عریض و طویل السیسی و برادعی و شیخ طاغوتی الازهر و پیروانشان را تاریخ کمتر به یاد دارد؟! از خود می­پرسم: آیا این شناختی که جهان و وجدان مردم آزاده­ی آن از بیداری اسلامی و اخوان در پی این حوادث به دست آورد، را می­شد از طریق صد­ها جلد کتاب و پژوهش و رساله محقق نمود؟! پس سپاس بی­انتها ذاتی را که «عَسی أَن تَکرَهوا شَیئاً و هو خَیر لکم» را به ما تعلیم داد.

اکنون که دارم می­نویسم، ظاهراً عمق فاجعه به­قدری است که حتی حدس هم نمی­توان زد که دکتر مرسی، محمد بدیع و سایر رهبران اخوان و مجاهدین دربند فرعونیان زمانه چه وضعیتی دارند و چه سرنوشتی در انتظارشان است، اما چیزی که هست، مسئله­ای پیش روی ماست که پاسخی بسیار روشن دارد. مسئله را باز می­کنیم: در عصر خواب خرگوشی مسلمانان جهان، در عین بی­هویتی و بی­غیرتی سران جهان اسلام، گروهی پیدا شده­اند که سال­هاست از این خواب مرگبار بیدار شده و به آگاهی رسیده­اند و برای احیای فکر دینی و هویت ارزشمند خود به پا­خاسته­اند، اینان به مصداق کلام پروردگار خویش «إنَّ اللهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَومٍ حتّی یُغَیِّروا ما بِأَنفُسِهِم» برای در دست گرفتن سرنوشت خویش موسی­وار قیام نموده و فرعون زمانشان را به زیر کشیده­اند و در این راه چهره­ای بسیار زیبا و متمدنانه از مبارزه علیه باطل را به نمایش گذاشته­اند. اما مسئله این­جاست که زمانه­ی ما بر خلاف روزگار موسی (ع) فرعون­های متعددی در دامان ننگین خود پرورانده است، لذا به بند کشیده شدن و سقوط یک فرعون، فراعنه­ی فراوان دیگری را پیش روی سپاه حق قرارداد که همگی آنان از ترس به خطر افتادن مطامع پستشان تمام توانشان را به­کار بستند تا جلوی پیش­روی جبهه­ی حق را بگیرند و به زعم خود چراغ اسلام را خاموش نمایند؛ همانانی که خداوند در تقبیحشان می­گوید:«یُریدونَ لِیُطفِئوا نورَاللهِ بِأفواهِهِم» غافل از این­که«وَاللهُ مُتِمُّ نورِهِ و لَو کَرِهَ الکافِرون».

اینک این لشکر تا دندان مسلح طاغوت است که با تمام نیرو و توان خویش در مقابل جبهه­ی حق و مجاهدان راه الله عرض اندام نموده و روز­به­روز بر وسعت بی­رحمی و کشتار و توحّش خود می­افزاید و در طرف دیگر ماجرا، مجاهدان به ظاهر بی­دفاع و بی­پناه جبهه­ی حق قرار دارند که سلاحی جز ایمان، استقامت و یقین به وعده­ی الهی و نصرت او ندارند. حال از شما خواننده­ی گرامی می­پرسم، آیا امکان دارد خداوند صادق­الوعد با وجود وعده­های فراوان خویش در کلام هدایت­بخش قرآن، این گروه را که کیمیای زمانه­اند، بی­دفاع و بی­پناه بگذارد؟!

اگر در این مورد برای لحظه­ای هم دچار شک و تردید شده­ایم، بر ما واجب است به درگاه الهی استغفار کرده و به­خاطر گناه عظیم سوء­ظن به پروردگار جهانیان و عدم اعتماد به ذات عظیم او از درگاهش آمرزش بخواهیم و دل، قوی داریم و یقین کنیم که «سحر نزدیک است» و روزی که تعجیل در آن را به­شدت آرزوداریم، از راه خواهد رسید و پرده از حکمت تمام این ابتلائات و آزمایش­های جان­فرسای الهی برخواهد داشت و به­سان صلح حدیبیه دستاوردهایی بسیار مبارک و غیر قابل پیش­بینی را به ارمغان خواهد آورد و جهان و جهانیان را بهت زده و غافل­گیرخواهد نمود و تاریخ را برایمان به تکرار خواهد نشاند. پس تا آن زمان سر نیاز بر آستان بی­نیاز او ساییده و ملتمسانه نصرتش را نجوا می­کنیم:

- اللّهمّ انصُر إِخوانَنَاالمُجاهِدینَ فی سَبیلِکَ فی کلِّ مکان

- اللّهمّ ادفَعِ الظّالِمینَ بِالظّالمین و أخرِجنا من بین أیدیهم سالمین

«حَسبُنَاالله و نِعمَ الوکیل نعم المولی و نعم النَّصیر» خدا ما را بس است و چه نیکو کارساز و یاری­گری است.